خادم الشهداء

اللهم ارزقنا شهادت في سبيلك
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

مي روم به فكه....

06 خرداد 1391 توسط خادم الشهداء

شهید آوینی دو روز قبل از عزیمت به منطقه ی فكه، در پاسخ به این سؤال كه به كدام منطقه می روی گفته بود:

«می دانی به كجا می روم، به فكه، همان جایی كه رزمندگان ما با چشم خود تحویل نفوس شهدا توسط فرشتگان را مشاهده می كردند.»

 نظر دهید »

مرتضي جان

06 خرداد 1391 توسط خادم الشهداء

 

تو مرثیه خوان آنهایی بودی که بامدادان پیش از این در مه گم شده بودند.

تو ردّ پای روشن آن سفر کردگان را در سرزمین رؤیاهایت جستجو می کردی.

در صدای محزون تو، یک دسته پروانه آواره بود که در تمام جنگل ها، کوهپایه ها، دشت ها و کویرها سرگردان، ردّ عِطرِ گل های قتل عام شده را می گرفتند.

نگرانی تو از رفتن آنان نبود ـ که آنان را ماندگارترین می دانستی ـ که از ماندن بود، آری، تو این را گفته بودی و هرکس که معنای حزنِ صدای تو را می دانست، می فهمید که دلت نیز از جنس همان پروانه هاست، که می روند و در مه گم می شوند… حالا که تو نیستی، چه کسی صدای آن همه غربت «تنهایی» خواهد شد؟ چه کسی دلِ آن همه داغ و تحمّل آن همه غربت و صبوری آن همه مصیبت خواهد شد؟

امروز صدای تو غایب است، اما سکوت تو حقیقتی است که رساترین فریاد زمانه است. حالا سکوت توست که همچنان قصه می گوید. تو راز سوگند خداوند به «قلم» را با جان دریافته بودی. عطر کلماتِ تو همچنان در کوچه های شهر شهیدان جاری است.

شب ها که شهر به خواب می رفت، تو بیدار بودی و روایت «عشق» را می نوشتی. تو کلمه به کلمه، پلک پلک می گریستی. گفتم سکوت توست که همچنان قصه می گوید، حالا می گویم صدای تو هرگز از نوار حافظه مردمان این دیار، پاک نخواهد شد. همه ما وقتی که به احترام شهیدانمان سکوت می کنیم. صدای تو در اعماق وجدانمان می شنویم.

حالا صدای توست که همچنان در ما روایتگر عشق است.

چه سال ها که با کوله باری از یاد شهیدان، از درّه های اندوه می گذشتی و از عظمت قلّه ها می نوشتی.

تو عقاب وار به کوتاهی آسمان خراش های شهری نگاه می کردی که دامانش بلندای عشق را نمی دیدند ـ و تو می نوشتی تا پنجره ها گشوده شوند و حقیقت مثل آفتاب در مقابل چشمان بهت زده شهر، قد بکشد. و چه دل هایی که در اندوه صدایت می گریستند. وقتی که روشن ترین کلماتِ گریه را زمزمه می کردی و حالا ماییم و رودخانه روشنِ صدایت همچنان جاری است.

 1 نظر

شهادت سيد شهيدان اهل قلم

06 خرداد 1391 توسط خادم الشهداء

 

سید مرتضی آوینی در سال 1326 ش. در شهرری، واقع در جنوب تهران، به دنیا آمد. پدرش مهندس معدن بود. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران سپری کرد و در سال 1344 ش. دیپلم گرفت. همان سال وارد دانشکده‌ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. رشته تحصیلی او معماری بود. هم درس می‌خواند و هم کار می‌کرد. در سال 1354 ش. فوق‌لیسانس معماری گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی آوینی به فیلم‌سازی روی آورد. او به گروه تلویزیونی جهاد سازندگی رفت و شروع به ساخت فیلمهای مستند کرد. نخستین فیلم او درباره سیلی بود که در سال 1358 ش. در خوزستان آمد. فیلمهای مستند بعدی او یکی «شش روز در ترکمن صحرا» بود که درباره اقدامات ضد انقلاب در منطقه گنبد تهیه شد و دیگری «خان گزیده‌ها» بود که درباره خانهای منطقه فیروزآباد فارس ساخته شد. آوینی با شروع جنگ (31 شهریور 1359) و محاصره بندر خرمشهر به این شهر رفت و با یاری همکارانش فیلم «فتح خون» را ساخت. سپس مجموعه «حقیقت» را برای شهر آبادان تهیه کرد. مشهورترین کار آوینی ساخت مجموعه تلویزیونی «روایت فتح» بود که از سال 1364ش. از تلویزیون پخش شد. روایت فتح، از آنجا که چهره واقعی جبهه‌های جنگ را نشان می‌داد مورد توجه قرار گرفت. آوینی، متن این فیلمها را خودش می‌نوشت و گویندگی آن را نیز به عهده داشت. او غیر از ساخت فیلم‌های مستند، فعالیت چشمگیری نیز در مطبوعات داشت. مقالات او ابتدا در ماهنامه اعتصام چاپ شد و بعدها در ماهنامه جهاد. او از سال 1368 ش در ماهنامه سوره مقاله می‌نوشت. مدتی نیز سردبیر آن بود. مجموعه مطالبی که او در سوره چاپ کرد بیش از 2500 صفحه است. از کارهای دیگر او راه‌اندازی ماهنامه «ادبیات داستانی» و تأسیس «دفتر مطالعات دینی هنر» در حوزه هنری بود. آوینی در سال 1371 ش. بار دیگر ساخت مجموعه تلویزیونی روایت فتح را آغاز کرد و راهی مناطق مختلف جنگی شد. او شنیده بود، دالانهایی در منطقه فکه پیدا شده که پیکر دهها رزمنده ایرانی در آنجا مدفون است. در 20 فروردین 1372 او و همکارانش به آن منطقه رفتند. پای سید مرتضی آوینی روی یک مین خنثی نشده رفت. در اثر انفجار، یک پای او قطع شد و بر اثر شدت خون‌ریزی در راه بیمارستان به شهادت رسید. مهندس سعید یزدان‌پرست نیز در این حادثه شهید شد.

*******

 نظر دهید »

مادرم

06 خرداد 1391 توسط خادم الشهداء

ادر ای لطیف ترین گل بوستان هستی
تو شگفتی خلقتی
تو لبریز عظمتی
تو را دوست دارم و می ستایمت!
دست بر دعا بر می دارم و از خدای یگانه برایت برکت,رحمت و عزت می طلبم.

 نظر دهید »

مادر و پسر

06 خرداد 1391 توسط خادم الشهداء

در زاد روز این پسر و مادر
شمس و قمر قرینه ی یکدیگر
مادر، بزرگ بانوی دین، زهراست
فرزند او، خمینی روح الله است
مادر، چراغ روشن ایمان است
فرزند، روشنایی ایران است
از مهر مادر و خط این فرزند
یا رب به ما جدائی از آن مپسند

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

خادم الشهداء

شهادت را جز به اهل درد نمی دهند و ما هنوز غافلانه شهادتی بی درد می طلبیم …
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • سوم اسفند ماه
  • چهارم اسفند ماه
  • پنجم اسفند ماه
  • هشتم اسفند ماه
  • ربیع الانام
  • دفاع مقدس
  • خودمونی
  • حدیث

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

كربلا

اللهم ارزقنا........

آرشیوها

  • تیر 1396 (3)
  • خرداد 1395 (5)
  • خرداد 1391 (22)
  • اردیبهشت 1391 (6)
  • فروردین 1391 (5)
  • اسفند 1390 (7)
  • آذر 1390 (3)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس