امام هادی علیه السلام امام روشنایی ها
با توجه به قرائن و شواهد، مى توان دریافت که میزان نفوذ و جایگاه امام هادى علیه السلام در میان مردم تا چه اندازه عمیق، گسترده و غیر قابل وصف بوده است که جلوه آن در سه منطقه مدینه، بغداد و سامرا بیش از هر جای دیگری بوده است.
مسعودى مى نویسد : یحیى بن هرثمه (مأمور متوکل که مأموریت احضار امام از مدینه به سامرا را داشت) مى گوید : هنگامى که به مدینه آمدم و قرار شد علی بن محمد را به سامرا ببرم: «فلما صِرْتُ الیها ضجَّ اهلها و عجّوا ضجیجاً و عجیجاً ما سمعتُ مثله …».
یعقوبى مى نویسد : زمانى که امام هادى علیه السلام به یاسریّه (حوالى بغداد) رسیدند، با اینکه ظاهراً ورود امام هادى به آن مکان، با اطلاع قبلى و اعلام عمومى نبوده، والى بغداد، اسحاق بن ابراهیم طاهرى، زمانى که به آنجا مى رسد، با جمعیت پرشورى که براى استقبال از امام هادى علیه السلام آمده بودند، مواجه مى شود: «فرأى تشوّق الناس الیه و اجتماعهم لرؤیته …».
یعقوبى هنگام وفات امام و جمعیت حاضر را این گونه گزارش مى کند : «فلّما کثر الناس و اجتمعوا کثر بکاؤهم و ضجّتهم فرُدّ النعش الى داره».
مسعودى نیز درباره هنگام رحلت امام هادى مینویسد: «و سُمِعَ فى جنازته جاریة تقول : ماذا لقینا فی یوم الاثنین قدیماً و حدیثاً».
جریان بیماری متوکل و پیشنهاد فتح بن خاقان (از نزدیکان متوکل) مبنى بر کمک گرفتن از امام هادى علیه السلام براى شفا گرفتن متوکل و نذر مبلغی هنگفت از سوی مادر متوکل برای امام هادى نیز نشان دهنده این جایگاه والاست.
همچنین بسیاری قرائن و شواهد، گویاى نفوذ معنوى امام هادى علیه السلام در میان مردم به ویژه در میان مردم سامرا است؛ مردمی که بیشترشان از اهل سنت بودند. علاوه بر اینکه در دستگاه حکومت متوکل نیز افرادى مانند فتح بن خاقان و یا مادر متوکل وجود داشتند که به کرامات امام هادى علیه السلام معتقد بودند.
یکى از دلایل اساسى احضار امام از مدینه به سامرا جایگاه ویژه اجتماعى ـ سیاسى و نفوذ معنوى امام هادى (ع)در میان مردم بود.
یعقوبى مى نویسد : والى مدینه براى متوکل چنین نوشت :
«… و کان عبداللَّه محمدبن داود الهاشمى قد کتب، یذکر أنَّ قوماً یقولون انّه الامام فشخص عن المدینة …».
سید محمد عبدالغفار هاشمى حنفى نیز درباره سبب احضار امام مى گوید:
«استدعاه الملک المتوکل من المدینة المنورة حیث خاف على ملکه و زوال دولته الیه بمالَه من علم کثیر و عمل صالح و سداد رأی و قول حقّ …».
البته دلیل عمده دیگر، کینه متوکل از امام على علیه الصلوة و السلام و آل على است.
سبط بن جوزى در این باره مى نویسد:
«قال علماء السیر : و انما اشخصه المتوکل من مدینة رسول اللَّه الى بغداد لانّ المتوکل کان یبغض علیاً و ذریته…»؛ به اتفاق، مورخین و علماى اهل سنت، متوکل فردى ناصبى و ضد على و ذریه او بوده است».
در مجموع دو علت: نفوذ معنوىـ اجتماعى امام هادى در بین مردم و کینه توزى متوکل نسبت به امام على علیه السلام و خاندان و پیروان او باعث احضار امام هادى علیه السلام از مدینه به سامرا شد.
جایگاه امام نزد اهل سنت
از نظر علم طبقه شناسى اهل سنت، امام هادی علیه السلام در طبقه ۲۶ قرار دارد، و با وجود اینکه بعضى از صاحبان صحاح و محدثین بنام اهل سنت، معاصر و هم دوره امام بودند، ولى متأسفانه حدیثى از آن بزرگوار نقل نکرده اند.
با این حال، وقایعى در جمع فقهای حاضر در نزد متوکل پدید آمد که منجر به ناکامى آنان شد[۷۰] و همین امر، عظمت و مرجعیّت تمام و کمال علمى – فقهى امام را اثبات کرد و به نمایش گذاشت؛ به گونه اى که بزرگان اهل سنت را به اعتراف درباره عظمت علمى، فقهى، اخلاقى و … امام هادى وادار کرد.
۱ . اسحاق بن ابراهیم طاطرى (۲۳۵ ق)
امام هادى علیه السلام را از مدینه به طرف سُرّ َمَنْ رَأى احضار کردند. زمانى که به منطقه اى به نام یاسرّیه حوالى بغداد رسیدند، اسحاق بن ابراهیم، والى بغداد، استقبال پرشور امام را مشاهده کرد: «فرأى شوق الناس الیه و اجتماعهم لرؤیته …».با اینکه سفر امام با إطلاع قبلى نبود.
در جاى دیگر آمده، اسحاق به یحیى بن هرثمه که مأمور احضار امام از مدینه به سامرا بود، گفت :
«انّ هذا الرجل قد ولده رسول اللَّه و المتوکل من تعلم فان حرضته علیه قتله و کان رسول اللَّه خصمک یوم القیامة …».
2. قاضى یحیى بن اکثم (۲۴۲ ق)
هنگامى که فقها نزد واثق حضور داشتند، یحیى بن اکثم این سؤال را مطرح کرد که وقتی آدم علیه السلام به حج رفت، چه کسى سر او را تراشید؟ فقهای مجلس از پاسخ درماندند، واثق به آنها گفت : من کسى که جواب این سؤال را بداند، براى شما حاضر مى کنم. سپس امام هادى علیه السلام را به مجلس فراخواند و سؤال یحیى بن اکثم را از آن حضرت پرسید. امام فرمود : همانا پدرم از جدم، از پدرش از جدّش نقل فرمود که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیل مأمور شد تا یاقوتى را از بهشت براى حضرت آدم بیاورد، و آن را بر سر حضرت آدم کشید و موهاى ایشان تراشیده شد؛ به گونه اى که نور سر حضرت آدم، تمامى اطراف را فرا گرفت.
۳٫ خطیب بغدادى
خطیب بغدادی مینویسد: متوکل، در اوایل خلافت خود به مریضى سختى دچار شد و با خود نذر کرد که اگر از این مریضى نجات یابد، دینارهاى زیادى را صدقه بدهد. زمانى که از مریضى جان سالم به در برد، فقها را گرد آورد و از آنها کسب تکلیف کرد که چه مقدار صدقه بدهد. فقها جوابهاى مختلفى ارائه کردند. متوکل دستور داد تا سؤال را به امام هادى علیه السلام عرضه کنند. امام در پاسخ فرمود: ۸۳ دینار صدقه بدهد. بعضى از فقها از جواب امام شگفت زده شدند و برخى دیگر زبان به اعتراض گشودند و جواب امام را نپذیرفتند. خلیفه شخصی را به سوی امام فرستاد تا علت این حکم را بپرسد. امام فرمود: به این آیه استدلال کردم: خداوند شما مؤمنان را در جنگهاى بسیارى یارى کرد، و از اهل بیت روایت شده که جریانها، (سریه ها و غزوات) هشتاد و سه و جنگ حنین نیز هشتاد و چهارمین جنگ بوده است. اما با این حال خلیفه در انجام کار خیر هر چه بیشتر بپردازد، به نفع او است و در دنیا و آخرت مأجور خواهد بود.
۴ . وَصیف الترکی (۲۵۳ ق)
وصیف یکى از فرماندهان و سرداران نظامى بنى عباس بود. زمانى که یحیى بن هرثمه امام را به سامرا آورد، وى را خبردار کرد و او به یحیى بن هرثمه گفت: «واللَّه لئن سقط منه شعرة لا یطالب بها سواک …». هرثمه مى گوید : «فعجبتُ کیف وافق قوله قول اسحاق».
5 . ابن واضع یعقوبى کاتب عباسى(۲۸۴ق)
وی بعد از ذکر نسب مطهر امام هادى (ع)و تاریخ وفات ایشان، شدت ناراحتى مردم از فقدان امام را چنین گزارش مى کند : بعد از خواندن نماز بر جسم مطهر امام، جمعیت آنقدر براى تشییع آمده و دور جنازه جمع شده بودند و آن قدر ضجّه و ناله و گریه و زارى مى کردند که جنازه را به منزل امام برگرداندند و در همانجا دفن کردند. این جریان تکان دهنده، نشانگر نفوذ معنوى و موقعیت اجتماعى امام در مردم و در آن منطقه است.